فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

فقط عکس ...(اولین اسب سواری + اولین شب بدون شیشه شیر)

این عکس برای خاله جون که ببینه هنر دستشو تو سر و گردن شما        ما دوتا دختر عمو      دست عمو جونو لگد میکردی و عموجون الکی گریه میکرد و شما خوشت اومده بود      اینجا هم گفتم اینارو بگیرین بالا تا عکس بگیرم ازتون اینجوری همتون کج و معوج و جلو صورتتون گرفتین آی کیوهااااا     شما طاقت نیاوردی و شروع کردی به باز کردن     عاشق ترازو شده بودی و همش میرفتی روش .     خرگوش کوچولوی من       این کیکم برای تولد دختر عمم مریم جون خریدیم و ب...
8 دی 1393

هدیه های این ماه عسل خانوم.

گلم دیگه بازی فکریات رو همشو یاد گرفته بودی و سنت بهشون نمیخورد و امروز رفتیم برات چندتا بازی فکری جدید و یکم اسباب بازی خریدیم.مبارکت باشه طلا خانومم.   بازی های آموزشی:     اینا هم کادوی ماهگرد بیست و دومت بود.مبارکت باشه عسلی کالسکه رو خودم برات برداشتم و خیلی هم خوشت اومد وقتی فهمیدی چیه .اون پنکه و اسب آبی سلیقه خودته .     و اما این چکمه ها جریان داره . هروقت میرفتیم باغ بابایی و کلا جنگل و این حرفا من دلم نمیومد تو گل و خاک و اینا کفشای خوشگلتو پات کنم و چون واقعا هم گرون خریده بودم میترسیدم خراب شن .خیلی وقت بود دنبال چکمه های پلاستیکی ارزون قیمت بودم برای اینجور جاها ...
5 دی 1393

1 دی 93 : روز دخترخاله های بامزه !

گل نازم امروز از صبح رفتیم پیش آیلین جون و حسابی شما دوتا دختر خاله وروجک با هم بازی و دعوا و شیطونی کردین. اول که رفتیم برای ناهار باغ بابایی و اونجا کلی آتیش سوزوندین و بازی و بدو بدو و نقاشی و خلاصه هر کار که فکرشو بکنی کردین بعدشم که خونه مامان فریبا تا ساعت 12 شب آتیش سوزوندین. اینبار خیلی بیشتر آیلین جون با شما بازی میکرد ولی شما حسابی اذیتش میکردی و بیچاره تا هرچی میگرفت دستش تا بازی کنه لج همون چیزو میکرد و میخواستیش ولی در کل خوب بود و فک کنم به هردوتون حسابی خوش گذشت وروجکای شیطون.اینم چندتتا عکس از دختر خاله های بامزه        آیلین داره سوسک خیالی رو بهت نشون میده    ...
2 دی 1393

شهادت امام رضا(ع).

                                                                                  عقل در درک تو مبهوت و گرفتار شده                                                                   عشق از عشق تو بیچاره و بیمار شده              ...
2 دی 1393

پایان 22 ماهگی / ورود به 23 ماهگی ( شب یلدا 93)

هندونه شیرین من        ماهگیت مبارکــــــــــــــــــ .     گل نازم این ماه ماهگردت با شب یلدا یکی بود منم برای اولین بار یه کیک هندونه ای با فوندانت درست کردم که به نظرم برای اولین بار خوب شده بود . . . . . .     بعد این عکس که مال ماهگردت بود رفتیم باشگاه عمو برای شب یلدا که البته امسال به خاطر مامانبزرگ و ایام صفر سفره یلدا نذاشتیم.فقط دور هم جمع شدیم و یکم بازی کردیم.بقیه ماجرا به روایت عکس:   تگ یلدای امسال به قول یکی از دوستان : دونه ی انار من یلدات مبارکــــــــــــ .   &...
2 دی 1393

آخرین روزهای 21 ماهگی + بی ماشینی + حلیم پزی امسال بدون مامان بزرگ...

این عکسا مربوط به شنبه هفته پیش که آخرین روزی بود که ماشین داشتیم و رفتیم باغ  . اون روز قرار بود همگی بریم باغ تا پرتقالهای باغ بابایی رو بچینیم و خوش بگزرونیم که شما شب قبلش تب کردی و نرفتیم وفقط غروبش یه سر زدیم بعد هم رفتیم دکتر و خداروشکر با دارویی که داد حالت یه روزه خوب شد.         انبار باغ و پرتقالهای چیده شده و شیطون خانم من.         اینم دقیقا همون روزیه که ماشینمون به  ملوک پیوست و شبش با ماشین بابایی رفتیم بهشهر:       بازی با باباحسن :       ...
2 دی 1393